با سلام حدود2سال ازدواج کردیم و از ابتدا با فرهنگ خانواده همسرم مشکل داشتم من خودم ادمی گرم و معاشرتی هستم اما خانواده همسرم سردن و خیلی تو روابط اجتماعی ضعیف و به همسرم این موضوع رو گفتم و ایشون گفتن باید با این قضیه کنار بیای من دوسال سعی کردم بی تفاوت رد بشم تا اینکه باردار شدم و زایمان کردم و تمام مشکلات اصلی من از فردای زایمان شروع شده که مادرشوهر و خواهرشوهرم تصمیم گرفتن خونم باشن چندروز خونمون رفت وامد بود فامیلام میومدن و رفتارای سرد خانواده همسرم واقعا منو ازار می داد تا حدیکه افسردگی بعد زایمان گرفتم و به همسرم گفتم نیاز دارم تنها باشم و لی همسرم به من بی توجه بود بخاطر توجه بیش از حدیکه به خانواده خودش داشت این چندروز که خونمون بودن اصلا براش مهم نبود که من زایمان کردم و نیاز به توجه بیشتری دارم بعد چندورز خانوادش رفتن و بحثای هرروزه منو همسرم شروع شد الان حدود 2ماه از زایمانم میگذره ولی مادرشوهرم حتی یه زنگ بمن نزد و حال من یا حتی نوه شو نپرسید حالا شوهرم میگه بریم خونه مادرم بسختی مجبور شدم قبول کنم ولی روزیکه میخاستیم بریم خونه مادرش بازم بحثمون شد و کلا نرفتیم خونه مادرش الان حدود یه هفته ست من خونه مادرمم ولی شوهرم حتی یه زنگ نزد حال من و بچه رو بپرسه موندم چیکار کنم با شوهریکه اینقدر خانوادشو به من ترجیح میده و خانواده ای داره که هیچ ارزشی برای عروسشون قائل نیستن لطفا کمکم کنید دچار افسردگی شدید شدم.راهنماییم کنید بااین همسر چطور برخورد کنم؟